دکلمه ای بسیار زیبا به نام رسم بیداد از مازیار مقدم
این دکلمه یا بهتر بگم اهنکو به احتمال زیاد همه شنیده اید.بسیار زیباست
اگر به دکلمه علاقه دارید حتمـــــــــــــــــــــــــــا دانلود کنید
متن دکلمه رسم بیداد از مازیار مقدم:
حالمان بد نیست غم کم می خوریم/کم که نه،هر روز کم کم میخوریم
آب می خواهم سرابم می دهند / عشق می ورزم عذابم می دهند
من نمی دانم کجا رفتم به خواب / از چه بیدارم نکردی آفتاب
خنجری بر قلب بیمارم زدند / بی گناهی بودم و دارم زدند
بعد از این با بی کسی خو می کنم / هرچه در دل داشتم رو می کنم
درد می بارد چو بدتر می کنم / طالعم شوم است باور می کنم
خنجری نامرد بر قلبم نشست / از غم نامردمی پشتم شکست
نیستم از مردم خنجر به دست / بت پرستم، بت پرستم، بت پرست
عشق اگر این است مرتد می شوم/خوب اگر این است من بد میشوم
قفل غم بر درب سلولم مزن / من خودم خوش باورم گولم مزن
من نمی گویم که خاموشم نکن / من نمی گویم فراموشم نکن
من نمی گویم که با من یار باش / من نمی گویم مرا غمخوار باش
من نمی گویم دگر گفتن بس است / گفتن اما هیچ نشنیدن بس است
روزگارت باد شیرین، شاد باش / دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
وای رسم شهرتان بیداد بود / شهرتان از خون ما آباد بود
از در و دیوارتان خون می چکید / خون من، فرهاد و مجنون می چکید
خسته ام از قصه های شومتان / خسته از همدردی مصنوعتان
عشق از من دور و پایم لنگ بود / قیمتش بسیار و دستم تنگ بود
کوه کندن گر نباشد پیشه ام / بوی از فرهاد دارد تیشه ام
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود / تیشه گر افتاد دستم بسته بود
هیچ کس دست ما را وا کرد؟ نه! / فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه!
هیچ کس اندوه ما را دید؟ نه! / هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!
هیچ کس چشمی برایم تر نکرد / هیچ کس یک روز با ما سرنکرد
هیچ کس اشکی برای من نریخت / هرکه با ما بود از ما می گریخت
"چند روزی است حالم دیدنیست/حال من ازاین وآن پرسیدنیست"
گاه بر روی زمین زل می زنم / گاه بر حافظ تفعل می زنم
حافظ دیوان فالم را گرفت / یک غزل آمد که حالم را گرفت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
دانلود در ادامه مطلب
روی download پایین سمت چپ بزنید